زمان جاری : دوشنبه 31 اردیبهشت 1403 - 2:24 قبل از ظهر
نام کاربری : رمز عبور : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم


سلام دوست گرامی ؛
برای مشاهده انجمن با امکانات کامل ، می بايست
ثـبـت نـام کـنـیـد یا وارد شـویـد


کاربر گرامی کاربر گرامی ؛







تعداد بازدید 1042
نویسنده پیام
baharsalehi آفلاین





ارسال‌ها : 315
عضویت: 8 /6 /1391
محل زندگی: اهواز
سن: 26
تشکرها : 261
تشکر شده : 684
آلزایمر

آلزایمر


چمدانش را بسته بودیم

با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود

یک ساک داشت با یک قرآن کوچک ،

کمی نان روغنی ، آبنات قیچی و کشمش و چیزهایی شیرین

برای شروع آشنایی گفت: مادر جون ، من که چیز زیادی نمی خورم

یک گوشه هم که نشستم

نمیشه بمونم؟ دلم واسه نوه هام تنگ میشه!

گفتم: مادر من ، دیر میشه ، چادرتون هم آماده است ، منتظرند

گفت: کیا منتظرند؟ اونا که اصلا منو نمی شناسند!

و ادامه داد: آخه اونجا مادرجون آدم دق میکنه ها! من که اینجا به کسی کار ندارم اصلا

اوم ، دیگه حرف نمی زنم. خوبه؟ حالا میشه بمونم؟

گفتم: آخه مادر من ، شما داری آلزایمر می گیری

همه چیزو فراموش می کنی

گفت: مادر جون ، این چیزی که اسمش سخته رو من گرفتم ، قبول!

تو چی؟ تو چرا همه چیزو فراموش کردی دخترکم؟!

خجالت کشیدم ، حقیقت داشت ،

همه کودکی و جوانی ام و تمام عشق و مهری را که نثارم کرده بود ، فراموش کرده بودم.

اون بخشی از هویت و ریشه و هستی ام بود ،

و راست می گفت ، من همه را فراموش کرده ام.

زنگ زدم به خانه سالمندان و گفتم که نمی رویم

توان نگاه کردن به خنده نشسته بر لب های چروکیده

و نگاه مهربانش را نداشتم

ساکش را باز کردم ،

قرآن و نان روغنی و ... همه چیزهای شیرین دوباره در خانه بودند

آبنات قیچی را برداشت

گفت: بخور مادر جون ، خسته شدی هی بستی و باز کردی

دست های چروکیدش رو بوسیدم و گفتم:

مادر جون ببخش ، حلالم کن ، فراموش کن

اشکش را با گوشه روسری اش پاک کرد و گفت:

چی رو ببخشم مادر ، من که چیزی یادم نمیاد

یعنی شاید فراموش می کنم! گفتی چی گرفتم؟ آل چی ...

جل الخالق ، چه اسم هایی میذارن این دکترا روی درد های مردم!

طاقت نگاه بزرگوار و اشک های نجیب و موی سپیدش را نداشتم

در حالی که با دست های لرزانش موهای دخترم را شانه می کرد ،

زیر لب می گفت:

من که ندارم ولی گاهی چه نعمتیه این آلزایمر!!



امضا :
در نبرد بین انسان های سخت و روزهای سخت
این انسان های سخت هستند که می مانند
نه روزهای سخت.
دوشنبه 04 شهریور 1392 - 20:58
ارسال پیام خصوصی نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 2 کاربر از baharsalehi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: richar & admin &
برای نمایش پاسخ جدید نیازی به رفرش (تازه سازی) صفحه نیست ، برای این کار روی تازه سازی پاسخ ها کلیک نمایید !



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :


تماس با ما | آلزایمر | پیوند سایتی RSS | بازگشت به بالا